- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در دیده ندارم دگر ای عهدشکن آب تا چند به عالم تو زنی آتش و من آب
2 تا کی به تمنای گل روی تو باشم سرگشته ی عالم چو بر اطراف چمن آب
3 هرگاه گذشتی به دل، از اشک سبک خیز یک نیزه چو فواره گذشت از سر من آب
4 سرچشمه ی حیوان به سکندر بگذارد یک بار خورد خضر گر از چاه ذقن آب
5 در خاک غریبی جگرم تشنه لبی سوخت چون ابر عبث برنگرفتم ز وطن آب
6 دریابد اگر چاشنی تلخی عمرم از آب بقا خضر کشد دست و دهن آب
7 همچشم حبابم که اگر چاک نباشد پیراهن من می شود از شرم به تن آب
8 از عیب کسی هر که به رویش سخنی گفت از خجلت آن می شود آیینه ی من آب
9 سوی چمن عشق، سلیم از پی تسلیم از موج و حباب آمده با تیغ و کفن آب