در دیده ندارم دگر ای عهدشکن از سلیم تهرانی غزل 84

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

در دیده ندارم دگر ای عهدشکن آب

1 در دیده ندارم دگر ای عهدشکن آب تا چند به عالم تو زنی آتش و من آب

2 تا کی به تمنای گل روی تو باشم سرگشته ی عالم چو بر اطراف چمن آب

3 هرگاه گذشتی به دل، از اشک سبک خیز یک نیزه چو فواره گذشت از سر من آب

4 سرچشمه ی حیوان به سکندر بگذارد یک بار خورد خضر گر از چاه ذقن آب

5 در خاک غریبی جگرم تشنه لبی سوخت چون ابر عبث برنگرفتم ز وطن آب

6 دریابد اگر چاشنی تلخی عمرم از آب بقا خضر کشد دست و دهن آب

7 همچشم حبابم که اگر چاک نباشد پیراهن من می شود از شرم به تن آب

8 از عیب کسی هر که به رویش سخنی گفت از خجلت آن می شود آیینه ی من آب

9 سوی چمن عشق، سلیم از پی تسلیم از موج و حباب آمده با تیغ و کفن آب

عکس نوشته
کامنت
comment