1 خلق عالم را ز گاو و خر نبینم فارقی گر چو گاو و خر بر ایشان فرض گوش و دم کنم
2 روی در کشف معارف گر روم درگوشه ای وز میان این جماعت نام خود را گم کنم
3 گاه گاهی بیتکی گویم پی تشحیذ طبع به که با اینان نشینم غیبت مردم کنم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای چو گلت جیب به چنگ خسان دامن صحبت بکش از ناکسان
2 گر چه ز آغاز گشادت دهند عاقبت الامر به بادت دهند
1 چون سلامان را شد اسباب جمال از بلاغت جمع در حد کمال
2 سرو نازش تازگی را سر گرفت باغ لطفش رونق دیگر گرفت
1 در خم این دایره نقش بند چند شوی بند به هر نقش چند
2 نقش رها کن سوی بی نقش رو دیده به هر نقش چه داری گرو
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به