-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا جز عشق تو جانی نمیبینم نمیبینم دلم را جز تو جانانی نمیبینم نمیبینم
2 ز خود صبری و آرامی نمییابم نمییابم ز تو لطفی و احسانی نمیبینم نمیبینم
3 ز روی لطف بنما رو، که دردی را که من دارم بجز روی تو درمانی نمیبینم نمیبینم
4 بیا، گر خواهیم دیدن که دور از روی خوب تو بقای خویش چندانی نمیبینم نمیبینم
5 بگیر، ای یار، دست من، که در گردابی افتادم که آن را هیچ پایانی نمیبینم نمیبینم
6 ز راه لطف و دلداری، بیا، سامان کارم کن که خود را بی تو سامانی نمیبینم نمیبینم
7 عراقی را به درگاهت رهی بنما، که در عالم چو او سرگشته حیرانی نمیبینم نمیبینم