عبید زاکانی

عبید زاکانی

عبید زاکانی
عبید زاکانی

در خود نمی‌بینم که من بی از عبید زاکانی غزل 91

غزل 91 ام از 280 غزلیات

در خود نمی‌بینم که من بی او توانم ساختن

1 در خود نمی‌بینم که من بی او توانم ساختن یادل توانم یک زمان از کار او پرداختن

2 من کوی او را بنده‌ام کورا میسر میشود بر خاک غلطیدن سری در پای او انداختن

3 چون شمع هجران دیده‌ای باید که تا او را رسد با خنده گریان زیستن یا سوختن یا ساختن

4 هرگز نباید خواب خوش در چشم من تا ناگهان خیل خیالش صف زنان نارد برویش تاختن

5 در حسرتم تا یکزمان باشدکه روزی گرددم کز دور چندان بینمش کورا توان بشناختن

6 هر دم عبید از خوی او باید شکایت کم کنم عادت ندارد یار ما بیچارگان بنواختن

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر در خود نمی‌بینم که من بی او توانم ساختن

شاعر شعر در خود نمی‌بینم که من بی او توانم ساختن چه کسی است ؟

شاعر شعر در خود نمی‌بینم که من بی او توانم ساختن عبید زاکانی می باشد.

شعر در خود نمی‌بینم که من بی او توانم ساختن در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر در خود نمی‌بینم که من بی او توانم ساختن چیست ؟

قالب شعر در خود نمی‌بینم که من بی او توانم ساختن غزل است

مضمون اصلی شعر در خود نمی‌بینم که من بی او توانم ساختن چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
بنر