نبینم سوی او گرچه از امیرعلیشیر نوایی غزل 230

امیرعلیشیر نوایی

آثار امیرعلیشیر نوایی

امیرعلیشیر نوایی

نبینم سوی او گرچه به رویش آرزومندم

1 نبینم سوی او گرچه به رویش آرزومندم چو در مجلس بود آن مه بدین مقدار خرسندم

2 ز هجرت گریه‌های تلخ زهرم در مذاق افکند چه باشد کام جان شیرین کنی از یک شکرخندم

3 به چشم آن لحظه بنشاندم نهال سرو قدت را که از بستان دل نخل خیال غیر برکندم

4 خوشم با قطره خون کز جگر آید همانا هست جگر پرگاله‌ها فرزند و چون فرزند فرزندم

5 شکاف تیغ هجرش را به سوزن اینکه می‌دوزی رها کن شاید از مژگانش آید ناوکی چندم

6 ز زلف کافری زنار بستم بر میان لیکن دروغی تهمت اسلام و دین بر خویش می‌بندم

7 سگ دیوانه بگریزد ز آشوب جنون من چه نادانی تو ای ناصح که می‌خوانی خردمندم

8 مگر می قطره قطره در گلو ریزم که آساید ز تیغ محنت هجران دل برکند برکندم

9 من از دیوانگی رسوای عالم گشتم ای فانی ز من دیوانه‌تر آن کاو درین حالت دهد پندم

عکس نوشته
کامنت
comment