آتشین روی تو را زلف نگویم از آشفتهٔ شیرازی غزل 274

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آتشین روی تو را زلف نگویم دود است

1 آتشین روی تو را زلف نگویم دود است بلکه آن شعله طور است که مشک آلود است

2 خط بر آن آتش رخساره نه دود عود است یا ریاحین خلیل و شرر نمرود است

3 عیب مستان چکنی زاهد پیمانه شکن عهد ما با می و مطرب زازل معهود است

4 خویشتن بین نیم ای شیخ نکن سرزنشم عکس ساقیست که در جام و قدح مشهوداست

5 بند پیر مغان شو در دیگر چه زنی که دو کونش چو یکی جام بکف موجود است

6 گفتیم از حرم کعبه فروریخت بتان بلکه از خلقت کعبه بت ما مقصود است

7 نه رجیم است همی دیود که یک سجده نکرد هر که در حلقه عشاق نشد مردود است

8 صاف نوشان خم عشق چه مستی کردند شور آشفته ازین ماده دردآلود است

9 هر که بینی بجهان نقش عبادت دارد پیر ما بود که هم عابد و هم معبود است

10 جزدر میکده عشق که دایم باز است هر دری هست گهی باز و گهی مسدود است

11 چه در است آن در شاهنشه آفاق علیست که در میکده همت و بحرجود است

عکس نوشته
کامنت
comment