-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سر از کمند نپیچم اگر تو صیادی رخ از هلاک نتابم اگر تو جلادی
2 نکرده چاره مکر تو هیچ مکاری نبرده پنجهٔ شید تو هیچ شیادی
3 گه از سلاسل لیلی کمند مجنونی گه از شمایل شیرین بلای فرهادی
4 به طرف بام قدم نه که شرم خورشیدی به صحن باغ گذر کن که رشک شمشادی
5 نه گریه داد مرا بی رخ تو تسکینی نه ناله کرد مرا در غم تو امدادی
6 نه داد شیخ شنیدی، نه نامه راهب فغان که گوش ندادی به هیچ فریادی
7 ز ناتوانی ما کی خبر توانی شد که در کمند قوی پنجهای نیفتادی
8 از آن به بند تو آزادگان گرفتارند که غیرت مه تابان و سرو آزادی
9 ز زلف و چشم تو معلوم میتوان کردن که آفت بشر و فتنه پری زادی
10 ز سیل گریه ما سست شد اساس دو کون تو ای بنای محبت چه سخت بنیادی
11 فروغی آن مه تابان مگر مراد تو داد که داد صورت و معنی به شاعری دادی