- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من دلداده ندارم به غم عشق دوا چاره ی درد من خسته بجو بهر خدا
2 من سودازده در عشق تو سرگردانم همچو زلف تو به گرد رخ تو، بی سر و پا
3 زآنکه آمد ز غم عشق تو جانم بر لب قصّه حال دل خویش بگفتم به صبا
4 گفتمش از من دلخسته به دلدار بگوی یک شبم از سر لطف از در کاشانه درآ
5 من چنین واله و سرگشته و مشتاق به تو تو گریزان زمن خسته نگویی که چرا
6 نظری کن به دو چشمم توبه حالم صنما که ز هجران تو چون زلف تو گشتم شیدا
7 چون به خاک در تو تشنه به جانم چه کنم از سر لطف و کرامت نظری کن سوی ما
8 به جفا تا به کی آخر دل ما بخراشی می نیابم ز سر کوی تو بویی ز وفا
9 گرچه در کار جهان نیست وفا می دانم لیکن از یار بگو چند توان برد جفا