1 نپسندم کایزد به گناهت گیرد نگذارم که آب دیده راهت گیرد
2 لیکن ترسم که آه من نیم شبی در آینه رخ چو ماهت گیرد
1 غم عشق تو یکدمم کم نیست مونسم بی رخ تو جز غم نیست
2 در تو یک جو وفا نماند و هنوز عشق تو ز آنچه بد جوی کم نیست
1 ای تو به جاه خسرو صاحب نشان شده در ملک شاه خسرو و صاحب قران شده
2 ای آفتاب سایه فکن کز ظهور تست در سایه تو ذره صفت خور نهان شده
1 خبر دهید مرا کآن پسر خبر دارد که کار من زغمش روی در خطر دارد
2 خبر ندارم در عشق او ز کار جهان ولی جهان ز من و کار من خبر دارد