- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نمیدانم چرا با من به حکم بدگمانیها چو بادامی همه تن پشت چشم از سرگرانیها
2 به قدر طاقت عاشق بود بیرحمی خوبان کشم شمشیر جورش را به سنگ از سختجانیها
3 بهاران را از آن رو دوست میدارم که این موسم شباهت گونهای دارد به ایام جوانیها
4 فراگیرم هزاران نکته از طرز نگاه او کسی چون من نمیفهمد زبان بیزبانیها
5 ازو در رقص پاکوبی، ز من سر در رهش دادن ازو افشاندن دستی و از من جانفشانیها
6 چنان کز زور ضعف از چهره رنگ عاشقان خیزد بود سوی تو پروازم به بال ناتوانیها
7 هلاک آن خم ابرو که در هر جنبشی جویا شکار خود کند دل را به زور شخ کمانیها