1 بر من صنما جور تو امروزی نیست یکذره ترا رحمت و دلسوزی نیست
2 تو شاد بزی که با چنین خو که تراست جز غم ز تو ام هیچ دگر روزی نیست
1 ایدل گرت شناختن راه حق هواست خود را بدان که عارف خود عارف خداست
2 غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست
1 دوش رفتم از ره فکرت بر این نیلی حصار دیدمش فیروزه گون صرحی زمرد زرنگار
2 منزل اول به پیشم چست پیکی باز جست آنچنان کش بادگاه سیر بشکافد غبار