- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من اوصاف حست ندانم کماهی ولی این قدر روشنم شد که ماهی
2 مرا در سرست اینکه باشم غلامت گدا بین که دارد نمای شاهی
3 به زلف چو شستت گرفتار باشد من و هر که گیری ز مه تا به ماهی
4 مرا توبه فرمودن از خال مشکین بود شستن از روی رنگی سیاهی
5 تو دلتنگی ما بپرس از دهانت که خرد است وصادق بود در گواهی
6 بکن از دعای کمال احترازی که اثرهاست در ناله صبحگاهی