نمی دانم تو خاکی آتشی یا باد یا از سعیدا غزل 558

نمی دانم تو خاکی آتشی یا باد یا آبی

1 نمی دانم تو خاکی آتشی یا باد یا آبی فتاد از تاب، گردون و هنوز از حرص، بی تابی

2 حقیقت پردهٔ ناموس خود دارد شریعت را تو بی ناموس می خواهی که از معنی خبر یابی

3 دمید از هر بن مویت اجل صبح قیامت را نمی میری هنوز از بی حیایی زنده در خوابی

4 هما را طعنه گردید استخوان جد و آبایت هنوز ای بی هنر در موج خیز بحر انسابی

5 سعیدا را فکند از پا خمار ای ساقیا برخیز به یاد ساقی کوثر دمی آبی دمی آبی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر