-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 کس نمی دانم که پیغامی برد یک قدم با ما به یاری بسپرد
2 بندگی ها عرضه دارد و آن گهی از دل آ [ رامم ] سلامی آورد
3 تا به وصلم کی مجالی می دهد باز پرسد روی و راهی بنگرد
4 الله الله غفلتِ بی اختیار بر من از بی التفاتی نشمرد
5 زاریی می آورد از من به دوست مرغ اگر بالایِ بامش می پرد
6 خدمتی می آورد با اشتیاق گر برو بادِ سحر گه بگذرد
7 دفعِ سودا را نزاری تا به کی خونِ جان با آبِ رز برهم خورد
8 در تعجّب مانده ام تا هیچ کس دشمنِ جان چون نزاری پرورد
9 هم گران باشد اگر او را کسی از غمِ دنیا به یک جو واخَرَد