ای دریغا گر شبی او را نهان بگرفتمی از مجد همگر غزل 80

مجد همگر

آثار مجد همگر

مجد همگر

ای دریغا گر شبی او را نهان بگرفتمی

1 ای دریغا گر شبی او را نهان بگرفتمی یا دمی در خلوتش مست آنچنان بگرفتمی

2 گر شبی در کوی وصل آن صنم ره بردمی از نشاط خرمی ملک جهان بگرفتمی

3 پایگاهم از سپهر هفتمین برتر بدی گر سر آن طره عنبر فشان بگرفتمی

4 ور زکار رفتن دلدار آگه بودمی راه گردون را به فریاد و فغان بگرفتمی

5 ور زحال عزم آن دلبر خبر دادندمی برسر راه سفر او را عنان بگرفتمی

6 ور کسی گفتی که با یارت بخواهد رفت دل با وی آن سرگشته را هم در زمان بگرفتمی

7 کاشکی من راه سوی کاروان دانستمی تا دلم را در میان کاروان بگرفتمی

8 گر سر بنگاه رخت آن صنم بگشودمی بس دل کم بوده را در آن میان بگرفتمی

عکس نوشته
کامنت
comment