ندارم کار با افلاک از حکیم نزاری قهستانی غزل 814

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

ندارم کار با افلاک و انجم

1 ندارم کار با افلاک و انجم من و پایِ خم و خشتِ سرِ خم

2 نشاید توبه بر من بست هیهات به گیرایی اگر گردد سریشم

3 نیم زان ها بحمدالله که دایم دَمادَم حرصشان باشد دُمادُم

4 اگر کیمخت و بلغاری نباشد که در پوشم من و کژگاو و جُم جُم

5 نعیمِ خلد هم سهل است و این جا مرا آزاد کردند از تنعّم

6 خموشی و تحمّل شیوۀ ماست چه برخیزد ز تشنیع و تظلّم

7 اگر هم سر در ابداعِ وجودیم کسی را بر کسی نبود تقدّم

8 نه عقل است آن که وهمی می پرستند تعقّل را چه نسبت با توّهم

9 نزاری می رود بر شارعِ راز گهی پیدا و گه پی می کنم گم

عکس نوشته
کامنت
comment