ندارد منت بار لباس از هیچ کس دوشم از سعیدا غزل 485

ندارد منت بار لباس از هیچ کس دوشم

1 ندارد منت بار لباس از هیچ کس دوشم نباشد چون کمان غیر از خدنگ غم در آغوشم

2 چو افلاطون به وحدت سال ها در خم کنم مسکن چو می با خام طبعان و هواخواهان نمی جوشم

3 به چندین جامهٔ ارزق که ای زاهد به برداری تو عیب من نمی پوشی و من عیب تو می پوشم

4 ز خود رفتم نرفتم هیچ گه از یاد [و] فکر غم بسی گشتم چو دیدم در دل شادی فراموشم

5 به فریاد کجا خم می رسد یا شیشه یا ساغر مگر دریا شود می تا کند یک لحظه مدهوشم

6 ز حرف سخت سنگ کودکان بهتر که از دردش نشد پر خاطر دیوانه ز این پر شد از آن گوشم

7 شب وصلش نبودم باخبر از نشئهٔ مجلس سعیدا بر دل امروز یاد صحبت دوشم

عکس نوشته
کامنت
comment