-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ندارم قوت اظهار درد خویشتن با او مرا این درد کشت، آیا که گوید درد من با او؟
2 هوس دارم که: آید بر سر بالین من، تا من وصیت را بهانه سازم و گویم سخن با او
3 مه من یوسف مصرست و خلقی عاشق رویش چو یعقوب و زلیخا هر طرف صد مرد و زن با او
4 تنم چون رشته ای شد زان قبا گلگون و خوش حالم که باری می توان گنجید در یک پیرهن با او
5 من و کنج غم و روز سیاه و خون دل خوردن کیم، تا می خورم شبها در اطراف چمن با او؟
6 بتن در صحبت خلقم، بجان در خدمت جانان عجایب خلوتی دارم میان انجمن با او
7 هلالی، از کمال شعر، دارد منصب شاهی که شور خسروست و نازکی های حسن با او