غم دنیا ندارم، در پی عقبا از حزین لاهیجی غزل 684

1 غم دنیا ندارم، در پی عقبا نمی مانم به شغل دشمنان، از دوست هرگز وا نمی مانم

2 نمی گردد گره، مجنون صفت مشت غبار من خراب وحشتم، زندانی صحرا نمی مانم

3 ز امشب مگذران، گر می کنی فکری به روز من من آتش به جان، چون شمع تا فردا نمی مانم

4 گسستن نیست در پی کاروان بی قراران را چو موج از خود به هر جانب روم تنها نمی مانم

5 به این ضعفی که نتوانم به سعی از خویشتن رفتن چرا در خاطر آن یار بی پروا نمی مانم؟

6 چو طفل اشک، آغوشم به آسایش نمی سازد گره در دامن مژگان خون پالا نمی مانم

7 گرامی گوهرم گرد یتیمی آرزو دارد حزین از سیر چشمی در دل دریا نمی مانم