-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من ندارم بی رخت از زندگانی راحتی وین سعادت کو که از وصلم نوازی ساعتی
2 بر من مسکین نمی سوزد تو را دل تا به کی دلبرا آخر جفا را نیز باشد غایتی
3 گفته بودم ترک مهر روی مه رویان کنم باز برکردم به دل سلطان عشقش رایتی
4 خواستم تا دل برون آرم ز خیل او ولی چون کنم چون کرد با او این دل من عادتی
5 صورت یوسف که در سرّت حکایت می کنند نازل اندر شام زلف تست وصفش آیتی
6 می دمم بادی به روی تو ز اخلاص جهان تا ز چشم بد نیاید بر جمالت آفتی
7 باشدم محراب ابروی تو حاجتگاه دل تا گشایم بر دعا دست و بخواهم حاجتی