ندارم دل که دل بردارم از جهان ملک خاتون غزل 1197

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

ندارم دل که دل بردارم از تو

1 ندارم دل که دل بردارم از تو اگرچه هست بس آزارم از تو

2 گل وصلت به دست دیگرانست نصیب آخر چرا شد خارم از تو

3 عزیز بس کسی بودم نگارا کنون چون خاک باری خوارم از تو

4 بپرس از روی زرد و آه سردم کنون چون گرم شد بازارم از تو

5 اگر یاری و دلداری چنین است برو جانا که من بیزارم از تو

6 چرا باری نباشد بر درت بار ولی بر دل بود بس بارم از تو

7 نهال قامتت خوش در برآمد بحمدالله که برخوردارم از تو

عکس نوشته
کامنت
comment