ندارم بی تو برگ جان از جهان ملک خاتون غزل 977

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

ندارم بی تو برگ جان ندارم

1 ندارم بی تو برگ جان ندارم غم عشق تو را پنهان ندارم

2 خبر داری که در شبهای تاری به درد عشق تو درمان ندارم

3 غم تو آتشی در جان ما زد بگو چون ناله و افغان ندارم

4 اگر عالم سراسر حور باشد بجز میل رخ جانان ندارم

5 چو خواهد رفت سر در پای جانان همان بهتر که من سامان ندارم

6 برآ ای آفتاب وصل جانان که سر اندر شب هجران ندارم

7 به وصلت یک زمان بنواز ما را که بی روی تو برگ جان ندارم

8 به جان آمد جهان از دست هجران کزین پس صبر بی پایان ندارم

عکس نوشته
کامنت
comment