- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من سر شادی ندارم با غم یارم خوش است من مسیحا مذهبم با دیر و خمارم خوش است
2 مستم از جام اناالحق، جای من گو دار باش دولت منصور دارم، بر سر دارم خوش است
3 نیستم چون اهل دنیا، طالب دیدار و گنج چون فقیر محتشم بی گنج و دینارم خوش است
4 چون دم روح القدس در جان بیمار من است با وصال آن طبیب این جان بیمارم خوش است
5 کار و باری بود اگر، در عشق شستم دست از آن غیر از آن کاری ندارم، با چنین کارم خوش است
6 بر سر کوی هوایت کان مقام حیرت است پا و سر گم کرده ام، بی کفش و دستارم خوش است
7 من خلیل عشق یارم رخ نمی تابم ز نار نار با عاشق چو گلزار است با نارم خوش است
8 عروة الوثقی و سر وحدت و حبل المتین زلف دلدار است از آن با زلف دلدارم خوش است
9 من ز چشم مست ساقی در خمارم روز و شب عیب نتوان کرد اگر با خمر خمارم خوش است
10 جنت فردا و حور عین نمی باید مرا کز نعیم آخرت با وصل آن یارم خوش است
11 من ز نور آفتابم ای نسیمی زان جهت جاودان با آفتاب و ماه و انوارم خوش است