نگیرم گوشه از راه خدنگت گر گمان از سعیدا غزل 481

نگیرم گوشه از راه خدنگت گر گمان باشم

1 نگیرم گوشه از راه خدنگت گر گمان باشم زمین بوس تو می آرم بجا گر آسمان باشم

2 خبردار از تو می گردم چو از خود بی خبر گردم نشانت می توانم داد چون من بی نشان باشم

3 سرافرازی توانم کرد با گردون در این میدان گر اول قابل قربان تیغ امتحان باشم

4 به نام خود توانم گشت عالمگیر در عالم چو عنقا من هم از چشم خلایق گر نهان باشم

5 بزن آتش سعیدا در جهان رنگ و بو آخر چو بلبل چند در فکر و غم این آشیان باشم

عکس نوشته
کامنت
comment