- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دردم ز وصل دوست به درمان نمیرسد واین تیره روز هجر به پایان نمیرسد
2 جانم به لب رسید ز دست جفای خلق واین طرفه تر که شرح به جانان نمیرسد
3 یک لحظه نگذرد که دل خسته مرا صد تیر از فراق تو بر جان نمیرسد
4 ما جان نهادهایم به راه غمت ولیک ما را گناه چیست چو فرمان نمیرسد
5 عید رخم نمای که این لاشهٔ ضعیف از درد دوری تو به قربان نمیرسد
6 یک دم نمیرسد که دلم را هزار بار صد تیغ غم ز جور رقیبان نمیرسد
7 او حاکمست و عادل و من بندهٔ ضعیف آخر چرا به غور ضعیفان نمیرسد
8 درد و غمست کار جهان سر به سر تمام لیکن به محنت شب هجران نمیرسد
9 تا کی جهان به جان رسد از خار جور خلق یارب دمی به وصل گلستان نمیرسد