دلم شکفته نگردد ز بس جهان از سلیم تهرانی غزل 107

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

دلم شکفته نگردد ز بس جهان تنگ است

1 دلم شکفته نگردد ز بس جهان تنگ است چگونه گل نشود غنچه، گلستان تنگ است

2 به کام خود پر و بالی نمی توانم زد چو مرغ بیضه به من زیر آسمان تنگ است

3 به غیر این که دوم در پی هما چه کنم ز تیر او به تنم جای استخوان تنگ است

4 شکوه حسن تو در دل مرا نمی گنجد به ماهتاب تو پیراهن کتان تنگ است

5 جرس ز یوسف ما می کند مگر سخنی؟ که جای شکر مصری به کاروان تنگ است

6 سلیم، وسعت صحن چمن چه سود دهد مرا که همچو دل غنچه آشیان تنگ است

عکس نوشته
کامنت
comment