1 از فتنه چشم تو خور و خوابم نیست جز طاق دو ابروی تو محرابم نیست
2 از دود مبین که در دلم آتش نیست این سوز نگر که بر جگر آبم نیست
1 چو ساخت در دل تنگم چنین مکان آتش نیافت جای مگر در همه جهان آتش
2 مرا دو چشم چو ابر است و شاید ار چون برق جهد از آب دو چشمم زمان زمان آتش
1 که دهد یار مرا از من بیدل خبری که کند سوی من خسته به رحمت نظری
2 باز راند ز من و قصه من حرفی چند پیش آن بت که چنو نیست به خوبی دگری
1 ای شاه دور چتر تو چرخ دگر شده است دولت عروس ملک ترا جلوه گر شده است
2 از حلقه جای شیر سوار ستارگان هم نام تو که شحنه چرخ است بر شده است