دوشم، به اهل بزم سر گفتگو از آذر بیگدلی غزل 94

آذر بیگدلی

آثار آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

دوشم، به اهل بزم سر گفتگو نبود

1 دوشم، به اهل بزم سر گفتگو نبود من در خمار بودم و، می در سبو نبود

2 پرسید: در دل تو ندانم چه آرزوست؟! غافل که در دلم بجز این آرزو نبود!

3 جرم سگ تو نیست، گرت شب نبرد خواب او را مکش، که ناله ی من بود، ازو نبود!

4 دوش آمدم که پای تو بوسم، ز بیم غیر راهی بخلوت توام از هیچ سو نبود

5 میخوردم از فراق تو خون دوش وقت مرگ یعنی که بیتو آب خوشم در گلو نبود

6 قاصد بگو: ز دوریت آذر سپرد جان ور گوید: از منش گله یی بود، گو نبود!

عکس نوشته
کامنت
comment