-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دوشم، به اهل بزم سر گفتگو نبود من در خمار بودم و، می در سبو نبود
2 پرسید: در دل تو ندانم چه آرزوست؟! غافل که در دلم بجز این آرزو نبود!
3 جرم سگ تو نیست، گرت شب نبرد خواب او را مکش، که ناله ی من بود، ازو نبود!
4 دوش آمدم که پای تو بوسم، ز بیم غیر راهی بخلوت توام از هیچ سو نبود
5 میخوردم از فراق تو خون دوش وقت مرگ یعنی که بیتو آب خوشم در گلو نبود
6 قاصد بگو: ز دوریت آذر سپرد جان ور گوید: از منش گله یی بود، گو نبود!