1 ندانم ای غزالم از چه دشتی؟ در ایام جوانی خوش گذشتی
2 گذشتی از بر چشمان فایز چو عمر رفته، رفتی، برنگشتی
1 به تیرم زد کمان افکند در پشت که یعنی من ندانم کی تو را کشت
2 تو خود اثبات کردی قتل فایز به خونم کرده ای رنگین سرانگشت
1 سحرگه چون ز مشرق ماه خاور برون آمد جهان کرده منور
2 در آن ساعت مه فایز ز مغرب ز در آمد چو حوران بسته زیور
1 خروس امشب بداده هرزهخوانی مگر وقت سحر امشب ندانی؟
2 اگر بیداد گردد یار فایز به بالت تیر تا شهپر نشانی