1 ندانم چون کنم دل بی قرار است به چشمم روز روشن شام تاراست
2 ندانم راز دل با کی بگویم دو چشمم فایز اینک اشکبار است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 اگر دوران دهد بر بادم ای دوست وگر هجران کند بنیادم ای دوست
2 مکن باور که فایز چشم و زلفش رود از خاطر و از یادم ای دوست
1 رخ تو کعبه و محراب ابروت صفا و مروه این چشمان جادوت
2 طواف کوی حسنت حج فایز حجر آن خال باشد کوست برروت
1 بتا از کجرویهایت شکایت ولی با کس نگویم این حکایت
2 اگر در کلبه فایز نهی گام کنم جانم نثار خاک پایت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به