- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حکم سخن ندادم هر دم زبان خود را بیهوده وانکردم قفل دهان خود را
2 در این چمن چو بلبل صد نیش خار خوردم چون غنچه وانکردم راز نهان خود را
3 هر کس قدم بیارد این خانه خانهٔ اوست دایم چو خود شمردم من میهمان خود را
4 یکسان حساب کردم آینده را به ماضی نگذاشتم تفاوت هرگز زمان خود را
5 قد خمیدهٔ ما کاری نکرد آخر بسیار آزمودیم زور کمان خود را
6 هر چند خاکساریم عالی است همت ما بر صدر کس ندادیم زان آستان خود را
7 برداشتم سعیدا دل را ز دین و دنیا کردم به عشق، سودا سود و زیان خود را