1 در درد فراق یک زمان نغنودم وز حادثه چرخ دمی ناسودم
2 آن نور دو دیده ام تلف شد ناگاه از دیده شد و ز دیده خون پالودم
1 اسباب جهان نیست میسّر دل ما را آخر که کند حل به جهان مشکل ما را
2 بر درد دل خلق جهانی چو طبیبی از لطف دوایی بکن آخر دل ما را
1 جان اگر هست یقین درخورت ای آب حیات ای دو صد جان و جهان باد فدای کف پات
2 دل ز ما بردی و جان نیز طلب می داری گر کنی میل بدین خیر چه به زین درجات
1 دلا در جهان شادمانی کمست نصیب تو باری ز عالم غمست
2 مخور غم برو بیش از این شاد باش که کار جهان سر به سر یک دمست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به