1 در درد فراق یک زمان نغنودم وز حادثه چرخ دمی ناسودم
2 آن نور دو دیده ام تلف شد ناگاه از دیده شد و ز دیده خون پالودم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 درون دیده نشستی و دل شدت ماوا نظر چرا نکنی دلبرا ز مهر به ما
2 تو جانی و تن رنجور من چنین مهجور ز روی لطف نگارا مشو ز تن تو جدا
1 نه توان پیش تو آمد نه تو آیی بر ما کیست پیغام رسان من و تو غیر صبا؟
2 بیش از این طاقت بار شب هجرانم نیست ای عزیز از سر لطفت ز در بنده درآ
1 مرا ز دیده و دل دور کرد یار چرا ز دست داد مرا زود آن نگار چرا
2 به اختیار نبودم جدایی از بر دوست ز ما کناره گزید او به اختیار چرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به