من ندیدم ای دل سرگشته از جهان ملک خاتون غزل 1212

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

من ندیدم ای دل سرگشته جز بیداد ازو

1 من ندیدم ای دل سرگشته جز بیداد ازو می کنم هر لحظه ای صد داد و صد فریاد ازو

2 جز غم و اندوه ازو حاصل نشد هرگز مرا ای مسلمانان شبی هرگز نگشتم شاد ازو

3 جان من در آتش هجران محبوبان بسوخت بس که در سر هر دمم سودای خام افتاد ازو

4 بر سر خاک رهم بنشاند و زد آتش به ما نیست باری این زمان در دست من جز باد ازو

5 دل جوابم داد گفتا این سخن با دیده گو ز آنکه می باشد همشیه عشق را بنیاد ازو

6 چون ز دست دیده و دل من در آب و آتشم دیده را در خون کنم و آنگه کنم فریاد ازو

7 آنکه این عیار شهرآشوب با ما می کند گر مرا عاری بود هرگز نیارم یاد ازو

8 گشتم از جان بنده ی آن قد و بالا در جهان زآنکه شد در بوستان سرو چمن آزاد ازو

9 چون به بستان بگذرد روزی به ناز آن سروناز از قد افتد بی تکلف قامت شمشاد از او

عکس نوشته
کامنت
comment