- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 من ندیدم به جهان همچو دو زلفت شامی کیست آنکس که بدید از لب لعلت کامی
2 بر من و حال دلم هیچ ترحّم نکنی کز فراق رخت ای دوست گذشت ایامی
3 نام تو ورد زبانست مرا ای دل و جان نیستم پیش تو اسمی بجز از بدنامی
4 جگرم سوخت ز تاب رخ همچون آتش لیک چون خود به جهان هیچ ندیدم خامی
5 من ز خمخانه هستی نکنم مستی هیچ مگر از باده وصل تو بنوشم جامی
6 نیست مشهور به عالم چو تو دانی که منم مرغ زیرک که درافتاد بتا در دامی
7 درد بر درد بگو چند نهی بر دل من هیچ فکری نکنی باز ز درد آشامی