-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بباغ عشق بجز میوه فراق ندیدم زجان گذشته و جانانه را بوصل رسیدم
2 زدل گذشتم و پیمان دلبران نشکستم زجان بریدم و از عهد دوستی نبریدم
3 بترک دوستیم دشمنان اگر چه بگفتند بجان دوست که افسوس دشمنان نشنیدم
4 گسستم از دو جهان و بزلف یار ببستم فروختم دل و دین عشق او بجان خریدم
5 ببوی دانه خالت ببند عشق بماندم زدام عقل زوحشت چو آهوان برمیدم
6 کمان کشیده نگاه تو تا از آن خم ابرو هزار تیر بجان خورده روی در نکشیدم
7 هزار سال بکویش نشسته گفت کدامی هزار ره بسرم پا نهاد و گفت ندیدم
8 نبود آن خم چوگان زلف بر سر رحمت مگو چو گوی و بسر در ره طلب ندویدم
9 زتلخ کامی عقلم خمار برد سحرگه زلعل ساقی مجلس شراب عشق چشیدم
10 بجای کوی مغان شیخ شهر از سر رأفت بهشت عدن بمن عرضه کرد و برنگزیدم
11 کدام کوی مغان آستان شاه ولایت که کرده کوثرش آسوده از شراب نبیدم
12 کبوتر حرم مرتضی است آشفته که جز بگرد درو بام کعبه اش نپریدم