1 نگفتم جا مده بر چهره عنبر سپاه زنگ بر ماچین میاور؟
2 همی ترسم که جیش کفر، فایز! نماید ملک دین یکسر مسخر
1 برفت آن یار و از ما مهر برداشت خیالش هم مرا آسوده نگذاشت
2 به فایز آنچه کرده آن جفاجو نه باور کرد دل، نه عقل پنداشت
1 اگر خواهی بسوزانی جهان را رخی بنما بیفشان گیسوان را
2 بت فایز اشارت کن به ابروت بکش تیغ و بکش پیر و جوان را
1 صنم تا کی دل ما را کنی آب دل نازک ندارد اینقدر تاب
2 اگر تو راست میگویی به فایز به بیداری بیا پیشم نه در خواب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به