1 نگفتم دل از آن گیسو بپرهیز؟ تو زخم آلوده با غیری میامیز
2 دل فایز گرفته خو به زلفش شب است این زلف و دل مرغ شباویز
1 بگو تا دلبر حورم بیاید سفید و نازک و بورم بیاید
2 دمی که میرود تابوت فایز بگو تا بر لب گورم بیاید
1 دلم را تیر مژگانت شکار است نه مجبوریست دل خود خواستار است
2 مکش از سینه فایز خدنگت که این ز آن دست و بازو یادگار است
1 دلا از بیوفایان دست بردار برو با نیکخویان کن سر و کار
2 که فایز، از جفاهای زمانه شده در دست مهرویان گرفتار