چشم تو را ز جور، پشیمان از حزین لاهیجی غزل 755

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

چشم تو را ز جور، پشیمان نیافتم

1 چشم تو را ز جور، پشیمان نیافتم این کافر فرنگ مسلمان نیافتم

2 با آنکه خون هر دو جهان را به خاک ریخت تیغ کرشمهٔ تو پشیمان نیافتم

3 از هر طرف که دیده گشودم گشاده بود جایی به فیض کلبهٔ ویران نیافتم

4 رفتم که از شکنجه گردون برون روم راهی بغیر چاک گریبان نیافتم

5 مورم سری به غمکدهٔ خاک می کشد آسایشی به ملک سلیمان نیافتم

6 چون لاله غیر داغ مرا درکنار نیست هرگز گل امید به دامان نیافتم

7 شاید دری ز غیب گشاید جنون عشق فیضی ز فضل حکمت یونان نیافتم

8 نبود عجب اگر نفکندم به راه تو این سر سزای آن خم چوگان نیافتم

9 امشب که تیر آه حزین در جگر شکست ناقوس دیر و بتکده نالان نیافتم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر