- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بوسه آخر نزدم آن دهن نوشین را لب فرهاد نبوسید لب شیرین را
2 صدهزاران دل دیوانه به زنجیر کشم گر به چنگ آورم آن سلسله پرچین را
3 گر شبی حلقهٔ آن طره مشکین گیرم مو به مو عرضه دهم حال دل مسکین را
4 سیم اگر بر زبر سنگ ندیدی هرگز بنگر آن سینهٔ سیمین و دل سنگین را
5 ره به سر چشمه خورشید حقیقت بردم تا گشودم به رخش چشم حقیقت بین را
6 کسی از خاک سر کوی تو بستر سازد که سرش هیچ ندیدهست سر بالین را
7 گر به رخ اشک مرا در دل شب راه دهی بشکنی رونق بازار مه و پروین را
8 گر تو در باغ قدم رنجه کنی فصل بهار برکنی ریشهٔ سرو و سمن و نسرین را
9 گر تو در بتکده با زلف چو زنار آیی بت پرستان نپرستند بت سیمین را
10 کفر زلف تو چنان زد ره دین و دل من که مسلمان نتوان گفت من بی دین را
11 ترسم از تیرگی بخت فروغی آخر گرد خورشید کشی دایرهٔ مشکین را