-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شبِ وصال نبردم گمانِ روز جدایی هلاک میشوم ای چشمه ی حیات کجایی
2 ز پایمالِ فراقت به هیچ وجه خلاصم نمیشود متصوّر مگر تو با سرم آیی
3 نسیموار کشم جان به پیشِ رویِ تو روزی که بازآیی و بند بغلتر بگشایی
4 دمِ پسینم اگر پیش از آن که قطع بباشد فرا رسی به سرم زندگانیم بفزایی
5 ز پیش چشم برفتی و در مقابلِ جانی کجا روی که به حکمِ ازل حواله به مایی
6 بیا که ناله ی زارم محصّلیت فرستد که آنقدر ندهد مهلتت که خط بنمایی
7 بیار اگر همه بر خونِ من بود که نپیچم سر از خطِ خوشت ای رشکِ لعبتان ختایی
8 اگر به شرح نویسم که بی تو در چه عذابم دلت بسوزد و رحم آوری و پیش بیایی
9 نگفتهاند حکیمان که دل به دل کشد آخر چو مایلم به تو چندین ز من ملول چرایی
10 من از تو جان نبرم عاقبت چنان که تو گفتی برای آنم اگر نیز هم بر آن سرِ رایی
11 کمندِ عشق تو و گردنِ نزاری عاجز که را امید بماند به هیچ روی رهایی