- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شبی که بی تو بود شمع برنیفروزم که خود چو شمع بسوزم که تا رسد روزم
2 گر از کمان ملامت زنند صد تیرم گمان مبر که زروی تو دیده بردوزم
3 مباد یاد سر زلف تو رود زسرم بدیده دو کشم گر چو شمع میسوزم
4 از آتش رخ مغبچه ای بخواهد سوخت هزار خرمن تقوی اگر براندوزم
5 تو آب میزدی ای چشم تر بر آتش دل خبر نداشتی از آه آتش افروزم
6 بزیر زلف شکن در شکن بناگوشت نمود در شب یلدا صباح نوروزم
7 حدیث زلف تو آشفته میکند تحریر چه شکرهاست در این شب زبخت فیروزم