-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شد عمر و، ز ایام دل شاد ندیدم؛ روزی که از آن روز کنم یاد ندیدم
2 یک صید، بمحرومی من نیست، که ناکام در کنج قفس مردم و صیاد ندیدم!
3 سرتاسر این بادیه را گشتم و، یک صید از دام غم عشق تو آزاد ندیدم!
4 جز روی تو، کز آه برافروخت شب وصل شمعی که فروزان شود از باد ندیدم
5 خسرو ز جهان میشد و میگفت که سودی جز قتل خود، از کشتن فرهاد ندیدم!
6 فریاد که تا کشور حسن تو شد آباد یک دل که توان گفتنش آباد ندیدم
7 آذر همه ی عمر، بشاگردی مشتاق شادم، که به استادیش استاد ندیدم