شد عمر و، ز ایام دل شاد ندیدم؛ از آذر بیگدلی غزل 125

آذر بیگدلی

آثار آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

شد عمر و، ز ایام دل شاد ندیدم؛

1 شد عمر و، ز ایام دل شاد ندیدم؛ روزی که از آن روز کنم یاد ندیدم

2 یک صید، بمحرومی من نیست، که ناکام در کنج قفس مردم و صیاد ندیدم!

3 سرتاسر این بادیه را گشتم و، یک صید از دام غم عشق تو آزاد ندیدم!

4 جز روی تو، کز آه برافروخت شب وصل شمعی که فروزان شود از باد ندیدم

5 خسرو ز جهان میشد و میگفت که سودی جز قتل خود، از کشتن فرهاد ندیدم!

6 فریاد که تا کشور حسن تو شد آباد یک دل که توان گفتنش آباد ندیدم

7 آذر همه ی عمر، بشاگردی مشتاق شادم، که به استادیش استاد ندیدم

عکس نوشته
کامنت
comment