ز کج بینی به زلفت نسبت از محتشم کاشانی غزل 401

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

محتشم کاشانی

ز کج بینی به زلفت نسبت چین ختن کردم

1 ز کج بینی به زلفت نسبت چین ختن کردم غلط بود آن چه من دیدم خطا بود آن چه من کردم

2 اگر از محنت غربت بمیرم جای آن دارد که بهر چون تو بدخوئی چرا ترک وطن کردم

3 اگر از تربتم بوی وفا ناید عجب نبود که خاک پای آن بدمهر را عطر کفن کردم

4 چو گوی از غم به سر می‌غلطم و بر خاک می‌گردم که خود را از چه سرگردان آن سیمین بد نکردم

5 به زور غصه‌ام کشت آن که عمری از برای او گرفتم کوه غم از پیش و کار کوهکن کردم

6 تواکنون گر دلی داری به سر کن محتشم با او که من خود ترک آن سنگین دل پیمان‌شکن کردم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر