من آن صیدم که گفت آهسته از مشتاق اصفهانی غزل 194

مشتاق اصفهانی

آثار مشتاق اصفهانی

مشتاق اصفهانی

من آن صیدم که گفت آهسته چون می‌بست صیادش

1 من آن صیدم که گفت آهسته چون می‌بست صیادش که خون می‌ریزمش اما نخواهم کرد آزادش

2 من آن صید به خون غلتیده‌ام کز تیر بیدادش زد و کشت و به خاک ره فکند و رفت صیادش

3 نمی‌آرد به حکم ناز با من سر فرو ورنه چو من مرغ گرفتاری ندارد سرو آزادش

4 ز دل بود آنچه دیدم شکر کز سیل غمت آخر چنان این خانه ویران شد که نتوان کرد آبادش

5 ز رسم و راه یاری نگذرد بر کوهکن شیرین فلک گاهی بر غم خسرو آرد سوی فرهادش

6 کجا مشتاق جویای طرب گردد که خود دارد به درد و غم دل اندوهناک و جان ناشادش

عکس نوشته
کامنت
comment