به وصل از خوی او نظاره دیدار از حزین لاهیجی غزل 679

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

به وصل از خوی او نظاره دیدار نتوانم

1 به وصل از خوی او نظاره دیدار نتوانم نگاهی گرد دل می گردد و اظهار نتوانم

2 ز خجلت سر به پیش افکنده ام نه عجز و نه عذری گناه من اگر عشق است، استغفار نتوانم

3 گریبان پاره می آیم به کویت هر سحر، ترسم که مستم محتسب پندارد و انکار نتوانم

4 اگر ز آلایشم آزرده ای، اوّل قدح در ده به مستی می توانم پاک شد، هشیار نتوانم

5 رقیبان از وفا در لاف و من خاموش کی شاید؟ درین دعوی تنزل کردن از اغیار نتوانم

6 تو را تا دیده ام گلشن به چشمم خار می آید توانم دیده از گل بست، زان رخسار نتوانم

7 به راه او دل و دستم حزین از کار می ماند درین مستی پریشان کردن دستار نتوانم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر