-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ندارد دلم طاقت بی توی که کردست چشم توام جادوی
2 ز نو ابروبت ساخت شیدا مرا چنینها کند ماه نو در توی
3 گشودند چشمان تو ترک و هند به ناوک کشی و کمان ابروی
4 چه دولت که آن پای را در سرست که دارد به زلف تو هم زانوی
5 در ایام بدحالی از جور زلف رخت کرد با ما بسی نیکوی
6 مصور اگر نسخه زان رخ برد به معنی کشد صورت مانوی
7 کمال آن سر زلف هر دم نگیر که بارش بجنبد رگ هندوی