من طاقت دوری ز رخ یار ندارم از کمال خجندی غزل 798

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

من طاقت دوری ز رخ یار ندارم

1 من طاقت دوری ز رخ یار ندارم جز بردن بار غم او کار ندارم

2 صد بار فزون چاکر درگاه خودم خواند با این همه در خدمت او بار ندارم

3 آه از من دلخسته که می میرم و در دست ندیر علاج دل بیمار ندارم

4 با عشق بر آمیختم و ترک خرد گفت یعنی که سر صحبت اغیار ندارم

5 خواهم که به روی تو کنم روزه شبی را اینست که آن دولت بیدار ندارم

6 گر مرتبه خدمت سگبان نو یابم فرمان سگانت برم و عار ندارم

7 گویند کمال از سر کویش سفری کن با بسته ام و فوت رفتاره ندارم

عکس نوشته
کامنت
comment