من که نتوانم هوس را پای از آشفتهٔ شیرازی غزل 768

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

من که نتوانم هوس را پای در دامن کشم

1 من که نتوانم هوس را پای در دامن کشم کی توانم عشق را دستی بپیرامن کشم

2 گر عروسان چمن پیشت بخوبی دم زنند از قفا بیرون زبان هرزه سوسن کشم

3 تا مسم را زر کند اکسیر سازی در کجاست روی آنم نیست تا خود منت از آهن کشم

4 من جم بی خاتمم بر مسند اقلیم فقر خجلت از بی خاتمی باید زاهریمن کشم

5 عشقم اندر سینه و دل تابع نفس هوا دوستم هم کاسه و من باده با دشمن کشم

6 چشم شاهد باز و دل شد مبتلای این و آن نفس در عصیان و فردا این غرامت من کشم

7 رحمتی ایعشق تا کی من برم منت زعقل آخر ای جان همتی تا چند بار تن کشم

8 جلوه ی ای یوسف مصری که شد چشمم سفید چند باید انتظار بوی پیراهن کشم

9 از سر آشفته بگردن منتی باشد مرا تا بزیر ...مهر مرتضی گردن کشم

عکس نوشته
کامنت
comment