من نتوانم ز دوست دیده از آشفتهٔ شیرازی غزل 905

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

من نتوانم ز دوست دیده فرو دوختن

1 من نتوانم ز دوست دیده فرو دوختن عشق ز حربا مرا بایدم آموختن

2 خاصیت شمع چیست چهره برافروختن عادت پروانه چیست پر زدن و سوختن

3 مشعله‌ای بر فروز زاتش رویت بروز تا نکند آفتاب میل به افروختن

4 برق عطای کریم آمده چون جرم سوز خرمن عصیان به جد بایدم اندوختن

5 جامه پرهیز را خرقه بسی دوختم عشق چنان بردرید کش نتوان دوختن

6 صرفه ندامت بری زین درم ناسره یوسف خود را به مصر بردن و بفروختن

7 کسب حلاوت کند زان لب شیرین‌شکر طوطی آشفته‌ات در سخن آموختن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر