- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا که از تو میسّر نمی شود یک دم دمی که بی تو برآید نه دم بود که ندم
2 خلاصه هر دم وقت است از حیات بلی دمی که بی تو رود آن نه دم بود که عدم
3 من آن نی ام که خلافِ محبّتِ تو کنم اگر سرم برود در سرِ ثباتِ قدم
4 من از تو راحت و شادی طمع نمی دارم که دوستی همه سرمایۀ غم است و الم
5 به اتّفاقِ ملاقات قانعم از تو به مدّتی که میسّر شود ز بیش وز کم
6 تو شاه بازی و اَولا به دست شاهانی وصال تو نبود لایقِ عبید و خدم
7 تو سر به سیم و زرِ سد خزینه درناری دهان تو نتوان کرد مشتبه به درم
8 قد ترا نتوان گفت سرو و هم نبود به سرو بر گل و شفتالو و انار به هم
9 گمان نبرد کسی تا ندید چشم و لبت که این دو مستِ ملیح اند رشکِ ترک و عجم
10 دم از نزاری تو بی تو بر نمی آید از آن چنین نَفَسش آمده ست با یک دم